حاج صادق، اول نوحه هایش را برای من می خواند
تاریخ انتشار : شنبه ۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۳۸    |   کد خبر : ۱۴۰۲۰۲۰۹125
به گزارش روابط عمومي بنیاد دعبل خزاعی، سرکار خانم مرضیه اصفهانی الاصل همسر گرانقدرِ مداح برجسته ی جبهه ها حاج صادق آهنگران، گفت و گوی اختصاصی با وبسایت اطلاع رسانی بنیاد دعبل خزاعی داشته اند که از نظر می‌گذرانید

تربیت مذهبی از کودکی

مرضیه ی اصفهانی الاصل هستم، سال 1343 در اهواز متولد شدم . خانواده ی ما یک خانواده ی پر جمعیت و مذهبی بود. از همان ابتدای کودکی به یاد دارم که تحت تعلیمات مذهبی پدر و مادرم قرار گرفتم و در مجالسی که مادرم شرکت میکرد، در مراسمات مختلف من را همراه با خواهران دیگر، همراه خودش می برد. یک مقدار که بزرگتر شدیم برای یادگیری مسائل دینی به مرکزی به نام عصمتیه میرفتیم. خواهرانم همراه من بودند‌ و تقریبا در اکثر کلاس هایشان شرکت میکردیم و دغدغه ی آشنایی با مسائل دینی از همان ایام در من شکل گرفت.

 

 ازدواج یک سال بعد از انقلاب

در تاریخ 19 بهمن ماه سال 1358 من و حاج صادق آهنگران عقد کردیم و 20 خرداد 1359 هم، مراسم ازدواج ما بود. آشنایی ما با خانواده ی آهنگران، قبل از ازدواج ما دو نفر بود.در ابتدا از خانواده ی آقای آهنگران عموی ایشان با خواهر بزرگ من، وصلت کردند و شدند داماد خانواده ی ما. بعد از چند سال وصلت ما صورت گرفت. وقتی که ما ازدواج کردیم هنوز جنگ نبود، سه ماه مانده بود به ابتدای جنگ. ما خرداد ازدواج کردیم و شهریور شروع جنگ بود. آن ایام کم کم خبر پیچید و مساله زود آشکار شد که عراق حمله کرده و مرزها شلوغ شده اند. برادران پاسدار دسته دسته به سمت مرز می رفتند و تحرکاتی آن جا صورت می‌گرفت.

 

نگرانی های شروع جنگ

وقتی که جنگ شروع شد، اول برای ما باعث وحشت و نگرانی شد که حالا بر سر مملکت ما چه خواهد آمد و عاقبت چه خواهد شد؟ چون ما تازه از دست رژیم خونخوار پهلوی نجات پیدا کرده بودیم و تازه انقلاب شده بود. دشمن نقشه های زیادی در فکر داشت که کشور ما را از هر طرف تجزیه کند و ما از این بابت خیلی ناراحت بودیم . چون تازه یک نظام نوپا مثل یک نوزادی متولد شده بود و در اول راه ، هنوز قدرت و نیرویی نداشت. اما علی رغم این دلهره و ناراحتیِ ما، به صورت معجزه آسایی خداوند به ما کمک کرد و کشور ما سالم ماند. در این جنگ تحمیلی که از همه جای دنیا دشمنان ایران مجتمع شده بود، جوان های مبارز و با ایمان ما موفق شدند با چنگ و دندان از کشور حفاظت کنند. با مجاهدت و ریختن خون شهدا این کشور الحمدلله سالم ماند. علی رغم اتفاقات زیادی که در تاریخ کشور داشتیم که با کوچکترین جنگ و تهدید، یک قطعه ای از خاک ما به دشمن هدیه می شد یا دشمن آن را می‌برد و برای خود می‌کرد، اما در دفاع مقدس حتی یک وجب از خاک کشورمان رو نتوانستند بگیرند. ناامید و دست خالی برگشتند.

 

من پاسدار هستم!

حاج آقا قبل از شروع جنگ به من گفت: "من پاسدار هستم و هر ماموریتی که برای من سپاه در نظر بگیره من باید برم!". روی همین حساب از همان اول جنگ ایشان شروع کرد به رفت و آمد به جبهه ها.حاج آقای آهنگران قبل از شروع جنگ، شعارگوی انقلاب بودند و ما در راهپیمایی ها با صدای ایشان آشنا بودیم . حاجي تقریبا توی شهر شناخته شده بود. صدای گرمی داشتند. با شروع جنگ آن نوحه ی "ای شهیدان غلتیده به خون" باعث شد که کامل مطرح و شناخته بشوند. کم کم جوری شد که برای هر اعزام به جبهه ای و برای هر حمله ای، برای هر برنامه ای که در جبهه بود؛ ایشان حتما باید نوحه ای آماده میکردند و متناسب با آن عملیات یا با مثلا رمز عملیات یک نوحه ای را تنظیم میکردند و میرفتند به جبهه تا بخوانند‌ . در آن ایام ، برای اعزام نیروها در شهرهای مختلف مرتب در حال رفت و آمد بودند. به طوری که که در روز، سه یا چهار شهر را با هواپیما و هلی کوپتر میرفتند و این برنامه ی دائمی ایشان بود.

 

در نبودِ حاجي!

در سالهای اول ازدواج که پیش پدر و مادر حاج صادق زندگی می‌کرديم، از بابت عدم حضور ایشان در منزل مشکلی نداشتم .ولی وقتی که اولین فرزندمان را خدا به ما هدیه داد، در حالی که فرزندمان کمتر از دو سالش بود ،مجبور شدیم بنا به دلایلی منزل دیگری را اختیار کنیم. این جدایی مشکلات خاص خودش را داشت. در آن سالها، برای من با سن کم و وجود سه تا فرزند در طول پنج سال و نبودن حاج صادق در منزل، روزهای سختی بود. اما بالاخره مثل بقیه ی خانواده ها بودیم. فقط ما نبودیم و بقیه هم بودند که درگیر جنگ بودند و همین مشکلات را داشتند. اما خدا را شکر . خدا به ما منت نهاد و بالاخره خداوند حاج آقا را برای ما حفظ کرد. کار اصلی را در جبهه ها رزمنده ها انجام دادند و ما هم سعی میکردیم همیشه با روحیه دادن به رزمنده ها کمک کنیم. ما در ذهنمان نبود که مثلا ایشان پیش ما بمانند اما فرزندان خانواده ها بروند در جبهه شرکت کنند.

 

زمزمه ی نوحه ها

برنامه ی حاج آقا در آن ایام به این شکل بود که اگر حمله یا عملیاتی بود؛ می‌رفتند جبهه. اما در غیرِ ایام عملیات ، در اهواز بیشتر وقتشان را پیش حاج آقا معلمی بودند. گاهی از سر شب تا صبح با هم بودند و نوحه ی قدیمی را مرور می‌کردند و بر سر نحوه ی خواندن و اجرای نوحه ها با هم گفتگو می‌کردند. گاهی حاج آقا در راه یا در منزل نوحه ها را قبل از اجرا، با خودشان زمزمه میکردند. این زمزمه ها را با من هم در میان میگذاشت. من خودم هم دوست داشتم و می‌گفتم: " نوحه هات رو برام بخون". یعنی قبل از اینکه حاجی برود و توی جبهه و در جمع رزمنده ها، نوحه ها را اجرا کند؛ من آن را شنیده بودم!

 

اندوه دوری از شهدا

آن روزها که در اهواز بودیم و در ایام شلوغی جنگ، ما از تحرکات، رفت و آمد آمبولانس ها،ماشین های ارتشی و سپاهی به جبهه و... احتمال میدادیم که مثلا حالا عملیاتی در پیش هست! آن لحظات خیلی برای ما سخت و سنگین بود و هر لحظه منتظر این بودیم که خبر شهادت عزیزانمان را بشنویم. همین طور هم می شد و دوستان بسیار عزیزی از رفقای حاج آقا که همسرانشان با من دوست بودند؛ به شهادت می‌رسیدند. از دست دادن و نبودن این عزیزان خیلی باعث ناراحتی و اندوه ما بود. خانواده ها و زن های جوان با چند بچه و حتی فرزند توراهی تنها می ماندند.

 

در کنار خانواده ی شهدا

سال های اول جنگ یعنی 60 و 61 وقتی که آقایان و برادران، همه در جبهه حاضر بودند؛ ما گروه هایی داشتیم متشکل از خواهران که زیر نظر حاج خانم علم الهدی میرفتیم به دیدار خانواده های شهدا. در این جلسات و سرکشی ها طلب صبر و رحمت برای شهدایشان داشتیم که باعث دلگرمی خانواده شهدا بود. بهرحال حاج خانم علم الهدی نفس شان بر روحیه ها موثر بود. بهرحال در نبود حاج آقا و با وجود بچه ها، این فعالیت ها از دست ما بر می آند. همچنان پای روضه هستیم الحمدلله در این سالها در منزل حسینیه ای دائر کرده ایم که فعال است. در روزهای یکشنبه، مجلس روضه ای منعقد است که آقایان حاضر می‌شوند. از این بابت خدا را شاکریم و باعث افتخار و تاج عزتی است بر سر ما. به خودمان می بالیم که در تمام این کره ی خاکی و با وجود چند میلیارد انسان؛ خداوند عشق حسین و اهل بیت و اولاد اهل بیت علیهم السلام را در دل ما گذاشته است . با تمام وجود و قطره قطره ی خون مان اهل بیت علیهم السلام دوست داریم و عشق آنها در دل ماست و ان شاالله برپایی این مجالس و محافل را از دست نخواهیم داد.

 

3بار پسندیده شده
پسندیدم
اشتراک گذاری
این خبر را با دوستان خود در شبکه های مجازی به اشتراک بگذارید