مداحی و ستایشگری، امروز دچار پیشرفت و تحول عظیمی شده است
تاریخ انتشار : یکشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۲ ساعت ۰۸:۰۶    |   کد خبر : ۱۴۰۲۰۴۱۱170
در منزل پنجمِ" شرح شیدایی " به سراغ حاج محمد آزادجو از مداحان باسابقه و دلسوخته ی حسینی در استان همدان رفته ایم و پای نکته ها و تجربیاتِ نغز او نشسته ایم.

* آغاز فصل زندگي ...

من ؛ محمد آزادجو در سي ام شهريور ماه 1343 در يكي از محله هاي همدان كه در گذشته به تپه مصلي شهرت داشت متولد شدم.

پدري  معمار و مادري  خانه دار و دو برادر عزيز که از لحاظ سنّي کوچک تر هستند اما در حقيقت هردورا از خودم بزرگتر می دانم.

برادري از قافله ي جانبازان جنگ و برادر دیگرم حاج حسین آزادجو از ذاکران باصفا و خوش صدای اهل بیت علیم السلام ؛ اهل مناجات و تحقيق در حيطه ي مقاتل هستند.

متاسفانه خيلي زود سايه ي مهرباني پدر از سرمان كم شد .9 سال بيشتر نداشتم که پدرم به رحمت خدا رفت و سرپرستی مارا مادرمان عهده دار شد.

 

*  دامان مهربان پدر و مادر

مادر مرحومه ي ما ، بانوی بسیار ساده و مومنه اصالتاً اهل روستاهای نزدیک همدان بودند که با پدرم زندگی ساده و بی آلایشی داشتند.مادرم یک زن بسیار فداکار بود . بسیاری از کارهارا خودش به تنهایی عهده دار شده بود ؛ بسیار هم اهل رعایت و احتیاط بود.ایشان معتقد بودند که ما نان را نباید از نانوایی بخریم. خودش در خانه تنور داشت و آرد و خمیر را فراهم می کرد و بعد از اذان صبح نان می پخت چون معتقد بود که از ناحیه حلال بودن نان و طهارت افراد مطمئن نیستم.لذا تا آنجا که می شد مایحتاج منزل را خودشان تهیه می کردند.خلاصه ي كلام اين که ایشان برای اداره و بزرگ شدن بچه ها بسیار زحمت می کشید ؛ به مدد الهي و زحمات ایشان الحمدالله بچه هاهم سروسامان گرفتند و هر کدام مستقل شدند و زندگی تشکیل دادند.

 

از مرحوم پدرم هم یاد کنم که انسان پاک و مومن بود. به حلال و حرام امور خیلی دقت و توجه داشت. اهل خمس و زکات و نماز جماعت بود ؛ ايشان نگاه مثبتی به حکومت پهلوی نداشت. یادم می آید یک وقتی مادرم عکسی از شاه پهلوی و همسرش را روی طاقچه اتاق گذاشته بود.پدرم وقتی وارد شد و عکس را دید به شدت ناراحت شد و چهره ي شان بر افروخته شد. مادرم گفت : همسایه در محل این عکس را پخش می کرد ؛ یکی از همسایه ها این عکس را به من داد و من هم دیدم عکس شاه مملکت است خب گذاشتم رو طاقچه. باالطبع ؛ مادر ما كمتر از پدر نسبت به مسائل سیاسی روز آگاهي داشتند و همه ي دغدغه شان معطوف به مسائل داخلی زندگی بود. اما پدرم اهل آگاهی و اطلاع از مسائل روز بود. بعد از این ناراحتی، پدرم عکس را از روی طاقچه برداشت و پاره کرد و گفت: در این خانه دیگر نباید از این عکس ها ببینم. برای مادرم هم توضیحات اندکی داد و سفارش کرد که از این موضوع همسایه ها خبردار نشوند.

 

مرحوم پدرما اهل روضه بود.گاهی ایشان کتاب های جلد چرمی را به دست می گرفت. ما نيز توجه مان جلب می شد. پدرم غرق خواندن کتاب كه می شد ؛ زمزمه و گریه اي داشت در خلوت خودش . کنجکاوی وتعجب ما را كه مي ديد توضیح می داد که این کتاب روضه است و از اتفاقاتی برای حضرت سیدالشهدا علیه السلام افتاده بود حكايت مي كرد. از همین جا من هم ارادتم به ساحت حضرت اباعبدالله علیه السلام آغاز شد.

 

* به رسم كودكي ...

 تقریبا هفت ساله بودم كه درهیئت های خانگی و هفتگی و در حسینیه ها و مساجد مخصوصا ایام محرم شرکت و با بچه ها و همسالان مشغول سوگواری می شدیم. آن زمزمه شورانگيز و آن نوحه های دلچسب که از طریق بلندگوی مساجد پخش می شد بسیار بر روحيه من تاثير مي گذاشت.وقتی می رفتم منزل آن چنان مجذوب آن نوحه ها بودم که دائماً زير لب زمزمه می کردم. آن اشعار و نغمه هارا که می شنیدم فقط تقلید می کردم. برای دوستان هیئتی من ، این نوع خواندن من بسایر جالب بود. صدای خوب و کودکانه ای داشتم الحمدالله. در آن ایام برخی از بزرگترهای هیئتی هم متوجه صدای من می شدند.


آن روزها در جلسه ی قرآن استادی داشتیم به نام سید رضا حسینی رحمت خدا بر ایشان که بعد ها در نیمه های جنگ به شهادت رسیدند.انسان بزرگواري که جلسات فراوانی را در عرصه ي قرآن كريم هدایت می کرد. بسیار دلسوز و حواس جمع بود. وقتی متوجه خواندن من شد این اجازه را داد که  من هم بخوانم. خبر خواندن من کم کم به هیئت های دیگر هم رسید آن وقت حدودا 9 ساله بودم و روز به روز بهتر و باتجربه تر می شدم و هیئت های مختلف می رفتم. البته این نکته راهم بگویم که حیاء می کردم جلوی پدرم مداحی کنم.متل این دوره و زمانه نبود که جوان ها راحت و بی پروا جلوی پدرشان بخوانند. من به خاطر حیای خاصی که در مقابل پدرم داشتم می رفتم چند محله آن طرف تر مداحی می کردم.

 

* جنگ دوست داشتني ...

با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفتم. گردان 54 لشگر انصارالحسین علیه السلام همدان تک تیرانداز بودم و علاوه بر این دیدبانی هم انجام می دادم. حتی دوشکاچی و بیسیم چی هم بودم. هرآن چه که از دستم برمی آمد دریغ نمی کردم. علاوه بر این ها در مناطق جنگی در سنگرهای اجتماعی و انفرادی با دوستانی که در یک یگان بودیم ، برنامه مداحی و ذاکری برای اهل بیت علیهم السلام را هم داشتیم. آن زمان در تمام خیمه ها به مداحان و خطبا نیاز بود. جوان های رزمنده استقبال زیادی نسبت به مداحان اهل بیت علیهم السلام و هم بحث منبر داشتند. یادم هست که حتی گاهی پیش می آمد که از طریق بیسیم برای همسنگران و رزمندگان لشگر انصار روضه بخوانم.

در جزیره مجنون یادم هست ؛ فرصت تجربه ي اين نوع روضه خوانی چندين بار پيش آمد. خدارا شكر كه براي اين نوع خدمت توفيق پيدا كرديم.

 

 

* ماموريت جديد ...

 بعد از ايام جنگ به توفیق الهی موفق به تشکیل جلسات مداحی شدیم. در سبک، شعر، مرثیه، مقتل و... آنچه که اندوخته و تجربه ما بود و از اساتید فراگرفته بودیم را سعی کردیم در اختیار دوستان جوان قرار بدهیم.

این جلسات گاهی با همت سایر دوستان عزیز در پایگاه های مقاومت بسيج ، حسینیه ها و بعد هم در سازمان تبلیغات اسلامی برگزار می شد. دوستان ارجمندی مثل آقای روشن روان، احمد آقای قرائتی، آقای محمد کاظمی،آقای سید مسعود باقری، آقای صدرالدینی، آقای گلپریان، آقای روحی و.. هم جلسات بسيار خوبی را تشکیل می دادند. همین جلسات مبارک بعد ها منجر به برگزاری کنگره های شعر شد. تلاش من هم این بود که حضور فعالی در این رویداد ها داشته باشم. در آن کنگره ها آثار بسيار خوبی ارائه می شد و تاثیرات مثبت فراوانی داشت. در زمینه هایی همچون آسیب شناسی مداحی و پرداختن به شعر و مقتل از اساتید برجسته ی کشوری دعوت به عمل می آمد و آن هاهم در جریان همین کنگره ها، تجارب خودشان را در اختیار علاقمندان قرار می دادند.

در این راه توفیق پیدا کردم در محضر بسیاری از اساتید بهره بردم. از همان آغاز نوجوانی و بعد از ارتحال مرحوم پدرم که عشق روضه خوانی و رفتن به هیئت و آشنایی با قرآن در من شدت گرفت ، علاقه به تفسیر قرآن و سخنرانی های مذهبی در من روزافزون شد. از اساتید آن موقع، آقای اسلامی نامش در ذهنم مانده است. از سخنرانی های اساتید روحانی خیلی لذت می بردم و مشتاقانه مباحث آن هارا دنبال می کردم. دلم میخواست هم مداح خوبی باشم و هم در عرصه ي سخنراني موثر باشم . روی همین حساب شروع به کتاب خوانی کردم. آن زمان که دوران نوجوانی من بود به کتاب های آیت الله مکارم شیرازی خیلی علاقه داشتم و یا آثار آقای صاحب زمانی و همچنین آثار صاحبان قلم و اندیشه را دنبال می کردم. مثلا نوشته های استاد جعفر سبحانی. بعدها با مجله مکتب اسلام آشنا شدم و همین سیر را ادامه دادم تا رسیدم به کتب اشعار و آشنایی با سبک ها مختلف اساتید. بعد از انقلاب به لطف آقا امام حسین علیه السلام برنامه هیئت را ادامه دادیم . کم کم با اشعار آقای سازگار آشنا شدم و بعد با اشعار آقای مؤید. گلستان و بوستان سعدی را هم می خواندم. بعد از این مطالعات با جریان مجمع الذاکرین تهران آشنا شدم . با تهیه نوار های مجمع، با سبک و شیوه ی آنها آشنا می شدم و آن سبک هارا در کار هایم پياده می کردم. دوستان هیئتي من وقتی متوجه این سبک های جدید می شدند، تعجب می کردند که این سبک هارا از کجا پیدا میکنم. بهرحال با دوستان تبادل شعر و سبک داشتیم و ارتباط خوبی بین ما برقرار بود .

 

* داستان راستان ...

من در ارائه شعر و سبک اصلا بخل نمی ورزیدم. همین سخی بودن و ارائه شعر و محتوا به دیگران موجب برکت در زندگی من شد. به هرحال با مرور زمان در این عرصه تجربه های زیادی به لطف خدا به دست آوردم. به خصوص اینکه متوجه شدم که تقلید راه رشد من نیست و من باید خودم صاحب سبک و شیوه ای باشم. در تقلید آفاتی بود از جمله اینکه برخی از مطالب و روضه ها ضعیف یا تحریف شده بود و نمی شد به آنها استناد کرد.

در این میان آنچه که باعث تنبیه من شد داستانی در یکی از کتاب های آیت الله دستغیب در کتاب سید الشهدا علیه السلام بود . حین مطالعه آن کتاب به دوستان آیت الله کرمانشاهی و خواب ایشان برخوردم. مضمون آن خواب این بود که روضه های تحریف شده و دروغین مانند تکه تکه کردن بدن مطهر سیدالشهدا  است. این داستان ؛ به شدت مرا متوجه این نکته کرد که خودم باید از سرچشمه آب را بگیرم . لذا سعی کردم مستقیم به سمت کتب و مقاتل معتبر بروم. تلاش کردم برای کسب اطلاعات به سراغ آقایان پر اطلاع و حوزوی مراجعه کنم و از آن ها بخواهم منابع و کتبی را به من معرفی کنند. با این معرفی ها من هم مشتاقانه کتا ب هارا مطالعه می کردم و مقاتل معتبر را از نزدیک می دیدم. آشنایی با کتاب لؤلؤ والمرجان و کتاب شهید مطهری مرا متوجه این نکته کرد که حتی برخی مقتل ها ی دارای سند هم دلیل بر صحت مطالب آنها نیست. الحمدالله و به برکت انقلاب ، شخصیت های علمی و حوزوی و اساتید برجسته ما مثل مرحوم آقای پیشوایی، کتب خوبی در این خصوص تهیه کردند و در اختیار مشتاقان قرار دادند که تحریف شده و دروغ نخوانند.

 

* در دامن اساتيد ...

از جمله اساتید و پیرغلامانی که تاثیر بساری در رشد من داشتند، مرحوم حاج حسن افلاکیان بود. ایشان از پایه گذاران هیدت مکتب الزینب سلام الله علیها و بسیار مرد جالب ، متخلق و اهل دل و اهل بکاء و اديب و مهرورزی بود. رحمت خدا بر ایشان . هرگاه ما اشتباهی می کردیم یا غفلتی از ما سر می زد آقای افلاکی با مهربانی و با احتیاط و توجه به این که غرور جوان جریحه دار نشود به ما تذکر می دادند. البته بودند کسانی که با نوع رفتارشان باعث شدند جوان هایی از این مسیر زده شوند و بروند و دیگر پشت سرشان را هم نگاه نکنند. برخی ها با بد رفتاری استعداد هارا سرکوب می کنند که باید فردای قیامت پاسخگو باشند. به اعتقاد بنده امروز هم آن دوستان و عزیزانی که صاحب تجربه اند باصطلاح شده اند پیرغلام اهل بیت علیهم السلام، باید بدانند که اگر خدایی نکرده با بی تدبیری، با نوع برخورد و رفتارشان باعث سرکوب استعدادها یا هدر رفت و سوق دادن آن به ورطه های دیگر شوند، در پیشگاه خدا مسئول هستند و باید جواب بدهند . در شهر ما شخصیت های بزرگي مانند مرحوم حاج آقای مسکین، مرحوم حاج آقا سپهر، حاج آقای حسنی که جوان هارا خوب درک کردند و نقش بسیار موثری در جذب جوان ها و تشویق آنها در این مسیر داشتند.

 

* جهاد معرفت افزايي ...

من در یک مقطعی به این نتیجه رسیدم که شعر خواندن و روضه خواندن با عدم معرفت، خلأ بزرگی است در وجود بنده و احساس می کردم، قرآن و اهل بیت علیهم السلام معنای عمیق و وسیع دارند . حیف است انسان چیزی را بخواند که از معناي اصلي و گنجينه ي معرفت دروني آن بی خبر باشد. لذا در یک مقطعی وارد عرصه مطالعه شدم. در مطالعات خودم به نکته نويسي و فیش برداری هم مقید بودم . حدود 15 سال مطالعات كاربردي در زمينه تاریخ و منابع و مدارک و مستندات در مورد اهل بیت علهم السلام خصوصا حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها داشتم. حدود 500 صفحه در قطع برگه كامل آ چهار مجموعه فیش های مطالعاتی بنده بود که آن هارا در اختیار بعضی اساتید قرار دادم که پس از مطالعه تایید کردند. همان وقت برای چاپ این مطالب اقدام کردم . منتهی چون مستلزم هزینه بود و من هم توان مالی نداشتم، لذا کار به چاپ اثر نرسید. آنهارا برای خودم نگه داشتم و البته در اختیار دوستان مشتاق که بتوانند حق مطالب را به جای بیاورند، قرار دادم. یک مجموعه ای هم در رابطه با شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها و نقش اسرای اهل بیت در کربلا جمع کردم که آن هم به خاط هزینه های چاپ منتشر نشد. همین مطالعات و فیش برداری ها باعث شد کمتر مداحی کنم و بیشتر به نشر معارف بپردازم. لذا در جلسات اهل بیت علیهم السلام و در مدارس و دبیرستان ها و در حضور دانش جویان و خلاصه در جلسات عمومی و خصوصی توفیق نشر معارف را داشتم.

 

 

 

به نظر بنده، اصلی ترین ذخیره ای که ما از آن غفلت و در موردش کم کاری کرده ایم، معارف قرآنی است. متاسفانه بعضي از ما ؛ گويا حدیث ثقلین حضرت رسول اکرم (ص) را باور نکردیم که فرمودند قرآن و عترت از هم تفکیک ناپذیرند. برای اهل منبر و ذاکرین اهل بیت علیهم السلام دقت به فضائل، مناقب و مصائب اهل بیت علیهم السلام بسیار محوری و راه گشاست. در این ها، لطایف دلنواز و عقل پذیر فراوان به چشم می خورد. روی همین حساب من معتقدم این حرف که آقا به ما خوراک بدهید و ما منبع می خواهیم، از جانب اهل منبر و صاحبان تریبون در هیئت ها، قابل قبول نیست. امروز در تمام کتابخانه ها ، نمایشگاه ها و فروشگاهای کتاب در فضای مجازی و داخل سایت ها مطالب بسیار خوب، فراهم است. در گذشته برای این که یک کتاب و حتی یک شعر پيدا كنيم چقدر دردسر داشتيم و اذیت می شدیم! می رفتیم پیش اساتید پیشکسوت و چقدر التماس و خواهش می کردیم که اشعاری را در اختیار ما بگذارند تا در جلسات بخوانیم. اما امروز این گونه نیست. دسترسی ها وسیع و ابزار هاي گوناگون هم فراهم است و کار مطالعه و اموزش بسيار راحت تر از قبل است.

 

* آفت تقليد بدون تفكر

 بزرگترین ظلم این است که کسی بدون مطالعه و آمادگی در عرصه شعر و هیدت حاضر شود و چیزی ارائه کند که خودش در آن هیچ تحقیقی ندارد و بصورت تقلیدی جلو می رود. وای به حال این آدم اگر مطالبش دروغ و تحریفی داشته باشد ؛ این واقعا غیر قابل بخشش است. لذا باید مطالعه کنیم موضوعات و زیبایی های مربوط به اهل بیت علیهم السلام را. زیبایی های بی نظیری که به چشم خلایق نرسیده است و حتی ما شیعیان هم از آنها بی خبریم!

* دارالشفاي نوكري ...

ما در زندگی هاي مان عنایات اهل بیت عصمت و طهارت را به وفور دیدیم و تجربه کردیم. بیان آن ها  فرصت زیادی می خواهد. این خاطرات و عنایات برای خود من مستقیم و بی واسطه بود. همین ها باعث شد امثال من در این مسیر با قوت و ایمان بیشتری حرکت کنیم. جا دارد حمد و ستایش کنیم خداوند متعال و مهربان را که سرما چنين منتی گذاشت و این آیات و کرامات را به ما نشان داد. من هم به خاطر دارم که بعد از برخی مجالس روضه هاي خانگي که در آنجا افتخار نوکری پيدا مي كردم، صاحب خانه تماس می گرفت که آقا ما بعد از این جلسه حاجتمان را گرفتیم. نمی خواهم این طور تلقی شود که این موارد فقط اختصاص به مجالس بنده دارد، نه این طور نیست بلکه درهر جای عالم و در هر نقطه ایران هرکس به این خاندان مطهر و خانواده ي كريم متوسل شود قطعا دست خالی برنمی گردد.

 

 

 

و اما عنايتي ويژه؛ ماجراي شنيدني مادری 65 ساله که براي روضه خواني  به منزل ایشان می رفتم اینگونه بود که ایشان دچار سه نوع سرطان شده بودند و بر اثر همین بیماری مغزشان هم کوچک شده بود. خلاصه پزشکان از ایشان قطع امید کرده بودند و می گفتند که ایشان دیگر عمر چندانی نخواهد داشت. یکی از پزشکان با ایمان و متدین می گفت فقط خداوند می تواند با معجزه ایشان را برگرداند. بچه های ایشان بسیار نگران و بی تاب بودند. ما به آنها دلداری می دادیم که کار دست خداست. یکی از دوستان تربت را آوردند و با مقداری آب زمزم مخلوط کردیم و دادیم به خانواده که آن را به بیمارشان بدهند. این خانواده که از طعنه هاي سنگين برخی از افراد جاهل و کم ایمان در ناراحتی و دلشکستگی بودند قسم می خوردند که در همان زمان توسل ناگهان نسیم معطری به همراه نور فراوان وارد اتاق مادر شد و اندکی بعد از آن، این مادردر بستر افتاده ي ناتوان ، چشم گشود و گفت من گرسنه ام چرا به من آب و غذا نمی دهید و در كمال ناباوري سرحال و سالم شد. به من زنگ زدند که چنین اتفاقی افتاده . رفتم و دیدم که بله ایشان سالم و سرحال ؛ مشغول قدم زدن در محوطه پارکی کنار منزلشان هستند و هنوز بعد از گذشت 8 یا 9 سال از آن واقعه، الحمد الله سرگرم زندگی هستند.

از شنيده هايم نمي گويم ؛ بلكه از این دست کرامات کم ندیده ام و یکی از آنها در مورد فرزند کوچک خودم آقا احسان است . ایشان الان 23 سال دارند الحمدالله. یک وقتی ایشان دچار یک بیماری خاصی شد و پزشک متخصص هم نمی توانست آن بيماري را تشخیص دهد. حدود 40 یا 50 روز در بیمارستان بعثت همدان بستری بود و هیچ نوع غذایی هم نمی توانست بخورد. پسرم با این که ورزیده و ورزشکار بود اما در آن وقت 16 یا 17 کیلو وزن کم کرد. در نهایت هم با وجود دستگاه های مختلف پزشکی احتمال دادند انسداد مجاری صفرایی، بیماری ایشان باشد. بحث نیاز به عمل در تهران پیش آمد. هنگام انتقال با آمبولانس به تهران، چون من یک دستوری از طرف بزرگان داشتم، با همان حال توسل ، پیامکی هم به دوستان ارسال کردم که توسلاتی برای نجات و عدم نیاز به عمل انجام دهند. شب که در منزل یکی از دوستان، احسان را بستری کردیم تا صبح به بیمارستان ببریم . من بالای سر ایشان توسلی به سید الشهدا علیه السلام داشتم. در یک حال خوب و انقلاب روحی بودم. کنار بستر ایشان ؛ ذکر توسلی نيز به حضرت عبدالعظیم داشتم که ایشان عنایت و دعایی بکنند. از شدت خستگی گاهی چشمانم بسته می شد. نمی دانم دچار خواب شدم یا بیدار بودم که یک دفعه چشمم به سینه پسرم افتاد و مانند یک برنامه تلویزیونی تصاویری دیدم که سینه او باز شد و درون اعضا و جوارح سنگ های ریز و شفافی دیدم که مجاری صفرای ایشان را مسدود کرده بود. در آنجا با دلشکستگی اینطور از ذهنم گذشت و گفتم : خدایا کاشکی یک دستی پیدا می شد و این سنگ ریزه هارا تکان می داد تا نیاز به عمل نباشد. خدا را شاهد می گیرم به خود اباعبدالله قسم، همین اتفاق افتاد. یک دستی از نور وارد شد و اشاره به سنگ ها کرد و بدون اینکه سینه شکافته بشه این سنگ ها همه ریخت داخل روده. پسرم آهی کشید و بلند ناله كرد. من یک دفعه به خودم آمدم و در نهايت تحيّر و استيصال باخودم گفتم این چه اتفاقی بود؟ خوابم یا بیدار؟ به احسان گفتم چه شد پسرم ؟ جواب داد که نمی دانم یک تیری در ناحیه شکمم کشیده شد . بعد از یکی دو دقیقه گفت که حالت خوب می شود. ظاهرا صفرا دفع می شد و تند تند کار می کرد. جوانی که با شلنگ و به سختي به او غذا می دادیم، درخواست غذا داشت و حالا می گفت که خودم می توانم غذا بخورم. چند کاسه سوپ خورد. دکتر نوری که آن شب در محضرشان بودیم متعجب بود که این اتفاق چطور افتاد؟ من واقعیت مطلب و اینکه عنایت خدا و اهل بیت علیهم السلام باعث این صحت و عافیت شد را مطرح کردم. دوستان دکتر نوری هم آمدند و موضوع را بررسی کردند آن شب و همه متعجب بودند. صبح که پیش پزشک متخصص و جراح رفتیم اوهم ناباورانه موضوع را بررسی می کرد و حتی می گفت که باید مجدد آزمایش بدهید. غیر ممکن است کسی که امروز عمل جراحی داشته، با پای خودش آمده اینجا و می گوید که خوب شده ام!

خلاصه آزمایش ها را تکرار کردیم و و دیدیم که این جوان از من سالم تر است الحمدالله. این عنایت بزرگی است که در دستگاه اهل بیت علیهم السلام نصیب من شد که احساس کردم که این نوکر خودشان را فراموش نکرده اند.

 

* پيچ تاريخي ستايشگري ...

من فکر می کنم مداحی امروز وارد یک دوران تحوّل عظیمی شده است. هم از لحاظ فنی و هم به جهت کیفی حرکت به سمت رشد و تعالی بوده است. این تعالی را اول مدیون توجهات و راهنمایی های حکیمانه رهبر فرزانه انقلاب هستیم و دوم مراجع فرهیخته و عالمان حوزوی که با توجه و حساسیت لازم تذکراتی را به جامعه مداحی و اهل هنر منتقل کردند. سوم هم برخی از اساتید فرهنگی و دانشگاهی که خودشان هم دستی بر هنر ستایشگری اهل بیت علیهم السلام دارند چه با قلم و چه با بیان موثر خود نقاط قوت و همچنین آسیب های این حوزه را به ما نمایاندند.

 

* نشان حبيب ...

و در آخر مدیون اساتید پیشکسوت مداحی مثل حاج آقای ارضی، کریمی، طاهری، سازگار، انسانی و ... هستیم. در همدان از وجود مبارك حاج آقا روشن روان و حاج آقا روحی و سایر اساتید بهره مي بريم اما با همه این ها ؛ کارهاي نكرده ي بسیاری در این زمینه داریم. اهالي فکر و ذوق و هنر باید برای بیان زیبایی های فرهنگ اهل بیت دست به دست هم بدهند. چرا که فکر ها پذیرای چنین هنر الهی است و به امید خدا تاثیرش هم فراوان است.

 

* كلام آخر ...

به مداحان عزیز جوان عرض می کنم که هر حرکتی و کاری نیاز به شناخت دارد. اگر مسیر و اهداف آن را خوب نشناسید و بازار کار را فراهم نکنید ، قدم از قدم بر نخواهید برداشت. به گمان اینکه خیری برسانید شر می شود. به گمان اینکه خدمتی بکنید سر از خیانت درمی آورید.
جوانی که متواضع است و تشنه ی استاد، حتما به جایی می رسد. جوانی که اهل کتاب است و مطالعه و دقت و نکته برداری را ضمیمه ی مطالعه اش کرده ، این کار هم برای خودش اندوخته می شود و هم برای آیندگان . روزی می آید که شما هم انشاالله پیرغلام اهل بیت علیه السلام می شوید و این اندوخته ها به درد جوان های آینده می خورد. بدون نیت قرب به یار، کار ما سودي نخواهد داشت. مداح اهل بیت علیهم السلام اهل تزکیه و اخلاق است. اهل خلوت با یار است. از هر رقابتی دوری می کند. انشاالله جوان های ما در تواضع اهتمام داشته باشند. حتما سعی کنند از تجارب بزرگان استفاده کنند و مواظب باشند مغلوب غرور کاذب دنيوي نشوند. جلسه ی من و مداحی من و این منیت ها انسان را بدبخت خواهد کرد و شکست خورده و سرافکنده.

فقط برای خشنودی اهل بیت علیهم السلام بخوانید که کلامتان بر دل مردم بنشیند و از مجالس شما انسان های خوب تربیت بشوند.  

 

9بار پسندیده شده
پسندیدم
اشتراک گذاری
این خبر را با دوستان خود در شبکه های مجازی به اشتراک بگذارید
نظرات کاربران
پیرغلام۱۴۰۲/۰۴/۱۲ ساعت ۰۸:۳۶
بسیار عالی و زیبا و خواندنی
حام۱۴۰۲/۰۴/۱۱ ساعت ۱۷:۲۱
درود خدا بر ایشان و امثالهم
نظر جدید
ارسال نظر